داره بارون می یاد، شرشر، جر جر، البته نه پشت خونه هاجر، بلکه تو حیاط خونمون؛ کسی هم عروسی نداره؛ از دم خروس هم خبری نیست. یه آهنگ گذاشتم « بارون امشب توی ایوون، مثل آزادی تو زندون ...» در حیاط رو باز کردم و بارون رو تماشا می کنم. وسوسه می شم، پیرهنم رو در می یارم و می رم زیر بارون، خیس می شم، خنک می شم، وووویی...
بیسرانجام، نداره حتی رفیقی که بگه دردشو درد دیدن و نگفتن بیسرانجام، توی فکر آسمونه که بباره بلکه تو قطره بارون بتونه اشک خدا رو هم ببینه نمیدونه، حتی اشکم دیگه فایدهای نداره
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر