۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه

لعنت به عشق

دستی به سینه‌ام بزن و آتش زنم به عشق
خاکسترم کن از این عشق، بسپارم به دست باد

تا پر کنم تمام جهان را به ذره‌ ذره وجودم

تا باشم آن‌کجا که تو باشی، هرآن‌کجا که رود باد

دیگر ندارمت طاقت دوری، حقیقتیست

لعنت به هر چه حقیقت، لعنت به هر چه عشق باد

شاید بشویم از این عشق دست، روم به جای دگر

آری روم، بدون تو بی عشق، هر چه بادا باد