دم غروبه، داره برف می باره، نه به تندی یک ساعت پیش، بلکه آهسته آهسته، نرم نرم، ریز ریز. کف خیابونها رو آبهای کثیف و سیاه پر کرده. آدما تند تر از روزای دیگه قدم بر می دارند، با احتیاط تر از روزای دیگه از خیابون رد میشن. ته یه کوچه تاریک، نور بی جون مهتابیه یه کافی نت، هاله وار یه تیکه از کوچه رو پوشونده. میام تو. گرم تر از بیرونه. کاپیشنمو در میارم. پاچه ی شلوارم کثیف شده؛ یه راننده بی مروت. می شینم پشت کامپیوتر و مینویسم :"کاشکی منم تو خونه مون ای دی اس ال داشتم"
بیسرانجام، نداره حتی رفیقی که بگه دردشو درد دیدن و نگفتن بیسرانجام، توی فکر آسمونه که بباره بلکه تو قطره بارون بتونه اشک خدا رو هم ببینه نمیدونه، حتی اشکم دیگه فایدهای نداره
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر