بالاخره تصمیم گرفتم همینجا بمونم. فقط جل و پلاسم رو جمع کنم و برم یه گوشه دیگه از گهگدارهایم. برم یه گوشه دنج و تاریک سینما پارادیزو و همونجا بساطم رو پهن کنم.
قاعدتا از این به بعد نوشتههایم از جنس سینما خواهند بود؛ ولی یه سری حرفها هم میمونه که اگه نریزمشون رو کیبورد، تو سینهام سنگینی میکنن. پس باید بعضی وقتها هم اون گوشه دنج و خلوت رو رها کنم و یه سر بیام بیرون روی ماسههای داغ ساحل آفتابی روبرو دراز بکشم برای گفتن حرفهای جامانده.
احتمالا – اگه تصمیم گرفتم ظاهر اینجا را تغییر دهم - چند روزی طول میکشه که دستی به سرو روی اینجا بکشم و در این مدت سعی میکنم نوشتههای قبلیام رو ادامه بدم.