۱۳۸۸ تیر ۱۱, پنجشنبه

داخلی- شب- خونه دانشجویی (1)

داخلي- شب- خونه دانشجويي

خانه کوچک و به هم ريخته که کف‌اش موکتي کهنه انداخته شده.

گوشه اطاق يک ميز کامپيوتر قرار داره.
علي، محمد و مصطفي گوشه‌اي روي چند پتو و متکاي کثيف لم داده‌اند.
محمد مشغول خيس کردن زرورق است.

علي ( با لبخند ):
من يه خورده مي‌ترسم محمد.نه اينکه بترسم؛ يعني يه جوريم. آخه ترياک هر چي که باشه آخرش گياهيه؛ ولي اين هروئين...
محمد: نترس بابا.
علي: گفتم که نمي‌ترسم؛ فقط يه جوري‌ام.
مصطفي ( در حالي که هروئين را روي زرورق مي‌ريزه ): يه جوري نباش. نه بويي داره نه چيزي. زودتر از ترياک نئشه‌ات مي‌کنه، تازه نئشگيش‌ هم مثل ترياک حالت تهوع نداره.
علي: اگه اينجوري باشه که کولاکه.

علي عکس يکي از نامزدهاي انتخابات رياست جمهوري را برمي‌داره. سه قسمتش مي‌کنه و شروع مي‌کنه به لول درست کردن.


علي: دارم با چشم آقاي ... لول درست مي‌کنم. ( با خنده ) مي‌خوام با چشش هروئين بکشم.
مصطفي: سگش مي‌ارزه به آقاي ...

مصطفي فندک را با شعله کم و با فاصله زير زرورق گرفته و محمد در حالي که لولش رو تو دهنش گذاشته دود رقيق بلند شده از روی زرورق رو مي‌کشه. بعد بدون اينکه دود هروئين را بيرون بده پکي به سيگارش مي‌زنه.


محمد:
هر باري که مي‌کشي بايد پشت‌بندش يه پک هم به سیگارت بزنی. اينجوري درست و حسابي‌تر تاثير مي‌ذاره.

علي با اظطراب شروع به کشيدن مي‌کنه.


علي ( همانطور که با لبخند دود را بيرون مي‌ده ):
نه بابا، خيلي باحال‌تر از ترياکه. چي بود با اون بوي مزخرفش. حال آدمو به هم مي‌زد. من که هر بار مي‌کشيدم عقم مي‌زد. حالا تا ببينيم نئشگيش چه جوريه.


هیچ نظری موجود نیست: