۱۳۸۷ بهمن ۳۰, چهارشنبه

دختران مزاحم تلفنی (1)


در این چند ماه این سومین باری بود که همچین تماسهایی داشتم. تماسها و پیامهای عاشقونه از طرف دختر یا زنی که نه من اونو می‌شناسم نه اون منو.

اولین بار که یه همچین اتفاقی برام افتاد، بدون فوت ذره‌ای وقت پیش خانومم رفتم و قضیه رو بهش گفتم تا اگه یه وقت به صورت کاملآ اتفاقی (!) پیامها رو توی گوشیم دید، به شوهر پاک و معصومش گمانهای بدبد نبره. خانومم هم ازم خواست تا اجازه بدم به دختر خانومه زنگ بزنه و یه خورده توجیهش کنه (!) . البته می دونستم انجام این کار چندان موجبات رضایتش روفراهم نمی‌‌کنه؛ چون نمی‌تونه از پشت گوشی درست و حسابی حق مطلب رو ادا کنه؛ خانومم بیشتر با روش توجیه فیس تو فیس حال می‌کنه.

ولی من اجازه ندادم. راستیاتش دلم برای دختره سوخت. حالا اون یه خریتی کرده بود؛ جرم و جنایت که انجام نداده بود تا مستحق یه همچین برخوردی باشه. (‌ شما هم اگه مثل من منظور خانومم از یه « خورده توجیه » رو درک می‌کردید، مطمئنا دلتون برای دختره می‌سوخت ).

یه حالت مردونه به خودم گرفتمو به خانومم گفتم: « شما نمی‌خواد خون خودتو کثیف کنی خانوم؛ خودم می‌دونم چیکار کنم. یه کاری می‌کنم که دیگه جرات نکنه هیچ رقمه حتی طرف گوشیش بره » ولی بعد از چند ساعت به شکر خوردن افتادم که آخه پدرت خوب، مادرت خوب، تو که مال این حرفا نبودی چرا یه همچین تزی دادی؟

حالا بیا و درستش کن. هر چی از طرف من رانش، از طرف دختره کشش. چند بار جواب پیامهاشو ندادم، نوشت که « عزیزم (!) اگه نمی‌خوای باهام دوست بشی، بگو تا دیگه پیام ندم ». جواب دادم: « آخه دیگه به چه زبونی بگم نمی‌خوام؛ دست از سرم بردار». چند دقیقه گذشت؛ فکر کردم دیگه دست از سرم برداشته؛ ولی وقتی چند تا پیام عاشقونه دیگه رسید دستم، فهمیدم اوضاع وخیم تر از اونیه که فکر می‌کردم. با خودم گفتم خوب شد قیافه ام رو ندیده و الا دیگه باید خر می‌آوردیم و باقالی بار می‌کردیم ( اسمایلی نیق )

بالاخره ساعت دوازده شب بود که زنگ زد. « عزیزم (!) هنوز نخوابیدی؟ ». دیدم خیر، اینجوری بخواد پیش بره، کارم به توجیه می‌کشه. باید روشم رو عوض کنم. صدامو انداختم ته گلوم و جواب دادم: « ببین دختر خانوم، یه بار دیگه زنگ بزنی گوشی رو می‌دم دست خانومم که اتفاقا خیلی هم مشتاقه تا با شما یه گفتمانی داشته باشه ». اینو که گفتم گوشی رو قطع کرد. حدس زدم که باید خیلی بهش برخورده باشه. یک دقیقه بعد مطمئن شدم...

۲ نظر:

ناشناس گفت...

Now you are a blogger! Excellent!

ناشناس گفت...

سلام
همین آهنگا رو میذارید که ادم عاشق می شه دیگه