۱۳۸۷ بهمن ۱۳, یکشنبه

از دفترچه خاطرات یه شوهر توجیه شده

« من نمی‌تونم به خانومم دروغ بگم؛ یعنی خوب نمی‌تونم؛ بعضی وقتها لو می‌رم؛ اونوقته که توسط خانومم حسابی توجیه می‌شم »

۳ نظر:

حامد گفت...

می‌گم این موسیقیه خیلی خوبه‌ها! خبر داری خودت؟ کولاکه. من حال می‌کنم باهاش.

Unknown گفت...

منم همین طور توجیح میشم
.
.
.
همیشه

ناشناس گفت...

مگه مردها "توجیه " هم می‌شوند؟