چخوف در نامهای خطاب به برادرش مینویسد: «نور کمرنگی که به گلوگاه بطری شکستهای میافتد، یا منظره سادهای که از چرخهای یک آسیاب آبی ایجاد مشود، برای نشان دادن یک شب مهتابی کافیست.»
بیسرانجام، نداره حتی رفیقی که بگه دردشو درد دیدن و نگفتن بیسرانجام، توی فکر آسمونه که بباره بلکه تو قطره بارون بتونه اشک خدا رو هم ببینه نمیدونه، حتی اشکم دیگه فایدهای نداره
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر